غلم

من غلام غلمم و غلم غلام من

غلم

من غلام غلمم و غلم غلام من

بنده پرروی درگاهت منم

بنده پرروی درگاهت منم

معصیت آلوده کرده دامنم

ابتدا گردان delete بار گناه
ز ابتدای زندگی تا end راه

بعد از آن برکت بده بر زندگی

می توانی تو کنی با سادگی

بی نیاز از بنده ات گردان مرا

کار و بارت می رود هستی خدا!

من کیستم و آخر این دنیا چیست؟

هر روز که از عمر من اینجا گذرد .......... صد گونه سوال بر من و  ما گذرد
من کیستم و آخر این دنیا چیست؟ ........ آخر به کجا روم شود آدم نیست؟
این روز ازل کی است و عهدآن چیست؟ ......... یا قصه ای از برای یک سرگرمی است
با عقل چو آیم به خطا می لغزم ......... با دل چو بیایم ز خدا می ترسم
یک پای گذارم به طریق شیطان ........ یک پای دگر رود به سمت رحمان
آخر برسم به وحدت و تنهایی .......... دانم که خدای در دلم می آیی
این عقل مرا علم دگر می باید......... یا راه محبت به دلم بگشاید
هر راه روی آخر آن شک و ولی .......... الا به طریق روشن آل علی
::ح.ر::

الهی و ربی من لی غیرک

خدا! دانی تو را دارم و لا غیر
چه در برّ و چه در دریا چه در air
الهی خسته ام زین بی کسی ها
تو را خواهم که در مهرت کنم سیر
::ح.ر::

اختیاری نیست ما را این وجود

اختیاری نیست ما را این وجود.........جبر باشد کفر گفتن یا سجود

ای خدایا قسمتم کن اختیار.............نه! به جبرت در ره خوبان بیار
جبر باشد شاکرم بر جبر تو...............شاکرم بر اختیارم، صبر تو
عزتم ده با خودت کن من رفیق........کفر من با رحمتت گردان رقیق
بی دریغم از خود و لطفت مکن...........بنده را در گیر با خشمت مکن
عمر کوتاهی است دنیای بلند........هست مال زندگی یک نیشخند
نه تو را یک بنده صالح بدم................نه مثال یاغیان غافل بدم
نه عبادت مثل خوبان کرده ام......نه به ترکش بر تو عصیان کرده ام
گاه بر غیرت توسل کرده ام.............بر تو گاهی هم توکل کرده ام
راه کج رفتم گهی در راه راست......گر عذابم می کنی ای حق سزاست
گر مرا در آتشت انداختی..............بنده را شرمنده خود ساختی
عدل تو اینگونه بوده ای خدا..........این و آن باشد حساب از تو جدا
گر نهادی بنده را اندر بهشت...........بر حساب لطف تو باید نوشت
بنده پررو بگوید یا لطیف...............من بدم آید ز آتش قیر و قیف

آتشت داغ است ای جان آفرین........کن مرا اندر بهشت خود قرین

من ز طیف آخری هستم  خدا...........می کنم از بهر بخشش تو صدا
عاطف بیچاره غیر از تو نداشت......ورنه پستی سوی دیگر می گذاشت

::ح.ر::

خداوندا خرم را اسب گردان

خداوندا خرم را اسب گردان
پرایدم را بگیر و غصب گردان
بده جایش به من یک بنز زیبا
مبادا تو دهی  رانا و تیبا
خدایا خانه ای گنده به من ده
زنی زیبا و سرزنده به من ده
خدایا دانمت این کار سخت است
ولی این می زند بر بوسه ات دست
زنم خواهم که غرغر کم نماید
همینطوری موبایلم را نپاید
مطیعم باشد و کم خرج و کم حرف
بشورد بی غر او پیراهن و ظرف
نه شلواری خرد نه کفش و دامن

چه معنا دارد اینها بهر هر زن؟


خدایا خانه ی ویلایی ام ده
زمین و ثزوت و دارایی ام ده
مرا از سختی و محنت بکن دور
که در سختی شوم بی حال و ناجور
مریضی را نگو اوه اوه خدایا
نبینم دور و اطرافم بلایا
رسان پولی قلمبه از خزانه
بریزش از هوا در کنج خانه
پسر خواهم دوتا، دختر یکی بس
نمی خواهم چلاق و کور و نارس

...

خدایا گر نمی خواهی نده تو

پرایدم پس بده خر را بده تو
اگر حکمت همین باشد پذیرم
در این بیچارگی، سختی بمیرم
بهر صورت خدایی ، بنده بنده

اگر خواهی بکن این بنده رنده

دهی عزت به هر کس تو بخواهی
ذلیلم گر تو این بر من نخواهی

خودت گفتی دعایم کن، بخوانم
منم گفتم تمام آن چه خواهم
تو خواهی ده، نمی خواهی نده تو
تو داری در جهانت حق وتو
خدایا راضی ام بر حکمت تو
ولی امید من بر قدرت تو
امیدم مایه ی آرامش من
خدا می بیند عجز و خواهش من
در این کنج فضاهای مجازی
خداوندا مرا کن بازسازی
بخوان شعرم نظر را ثبت گردان
مکن در وبلاگم بی یار و حیران
اگر راهی بباشد بر اجابت
خداوندا بده بر من جوابت
اگر خواهی دهی درخواست هایم
منم عاطف، نجف آباد جایم
مکانم را فرستم ازgoogle earth
بود یک خانه ای از عمه ام ارث

نشستم منتظر تا لطف یزدان

کند با پاسخش من تیر باران
که شاید بسته ای از سمت ایزد
رسیده... وای! گمانم پست در زد

: ::ح.ر::

ای خدایا درس با ماها چه کرد

ای خدایا درس با ماها چه کرد
هین ز دنیا و ز عقبی کرد، ترد

صد مزخرف اندرون ذهن ما
کرده ما را، یک خل انسان نما

تنقیه کردیم، انتگرال و حد
بهر کشف curve آن سنگ لحد

روند و مشتق را به زور آموختیم
صد کفن از علم بر خود دوختیم

صد مثال سخت را کردیم حل
کس نداده بعد ازآن بر ما محل

تو کجای کار این حل ها بدی؟

گر بدی ای کاش ظاهر می شدی

در جمود درس ها گشتیم گم
نوترونی بودیم در جان اتم

بهر امیدی که شاید یک زمان
یک از این صد درس آید کارمان

نه به دنیا آمد و نه آخرت
گفت کس چند است ای دانا خرت؟

مانده ام اکنون از آن عمری که رفت
درس ما چون آتش و آن عمر نفت

دست من گیر و بکن در خود فنا
کن خرابم، باز گردانم بنا

::ح.ر::



مرا بپا

خدایا

مرا بپا
خودم که عقل درست و حسابی ندارم