سخت است که او باشد و رویی ننماید
تا از سر زلفش همه مدهوش نماید
در گوشه عالم بنشیند به غریبی
از غصه ما شعر غم انگیز سراید
::ح.ر::
لطف است به این بنده عصیانگر عاصی
گر گاه گداری نظری تو بنمایی
چون ماه ضیافت شده ای خالق عالم
بر سفره خود روزی ما را برسانی
::ح.ر::
بنده پرروی درگاهت منم
معصیت آلوده کرده دامنم
ابتدا گردان delete بار گناه
ز ابتدای زندگی تا end راه
بعد از آن برکت بده بر زندگی
می توانی تو کنی با سادگی
بی نیاز از بنده ات گردان مرا
کار و بارت می رود هستی خدا!
خدا بی شک مرا هم دوست دارد
که نعمتهای بی حد بر من آرد
توانم نیست نعمت را شمردن
که لا تحصوا بود الطاف بی حد
اگر خوابم نمی آمد،سحر بیدار می گشتم
تهجد با خدا را شب، ببرده خواب از دستم
گناهی من نمی کردم اگر در خوف او بودم
ولی اینها ندارم من، دوباره بی خدا گشتم
به دنیا غرق و از او دور و یارب مرحمت فرما
که شاید با عنایاتت از این شیطان جان رستم