غلم

من غلام غلمم و غلم غلام من

غلم

من غلام غلمم و غلم غلام من

غریب پنهان

سخت است که او باشد و رویی ننماید

تا از سر زلفش همه مدهوش نماید
در گوشه عالم بنشیند به غریبی

از غصه ما شعر غم انگیز سراید

::ح.ر::

گاه گداری نظری تو بنمایی

لطف است به این بنده عصیانگر عاصی

گر گاه گداری نظری تو بنمایی

چون ماه ضیافت شده ای خالق عالم

بر سفره خود روزی ما را برسانی

::ح.ر::

بنده پرروی درگاهت منم

بنده پرروی درگاهت منم

معصیت آلوده کرده دامنم

ابتدا گردان delete بار گناه
ز ابتدای زندگی تا end راه

بعد از آن برکت بده بر زندگی

می توانی تو کنی با سادگی

بی نیاز از بنده ات گردان مرا

کار و بارت می رود هستی خدا!

خدا بی شک مرا هم دوست دارد

خدا بی شک مرا هم دوست دارد

که نعمتهای بی حد بر من آرد
توانم نیست نعمت را شمردن

که لا تحصوا بود الطاف بی حد

اگر خوابم نمی آمد،سحر بیدار می گشتم

اگر خوابم نمی آمد،سحر بیدار می گشتم

تهجد با خدا را شب، ببرده خواب از دستم

گناهی من نمی کردم اگر در خوف او بودم

ولی اینها ندارم من، دوباره بی خدا گشتم

به دنیا غرق و از او دور و یارب مرحمت  فرما

که شاید با عنایاتت از این شیطان جان رستم