غلم

من غلام غلمم و غلم غلام من

غلم

من غلام غلمم و غلم غلام من

غلم

آمدم که بنویسم

شاید برای هدفی مقدس

و شاید هم برای نفسانیات یک من

این منی که سالها با آن زیستم

گاه پرستیدمش و گاه متنفرانه از او رنجیدم

این منی که سالها خواست او شود ولی هر روز از او دورتر شد و من تر شد

.........

الذی علّم بالقلم

ن و القلم ما یسطرون

قلم سنگین است

و حمل آن بر دوش سنگین تر

ولی من سعی می کنم آن را بردارم

به دوش کشیدنش را نمی دانم؟

شاید به لغزشی خطا روم؟

بارها نوشته ام

خوب وخطا

گاهی رنجاندم و گاهی رنجیدم

ولی می خواهم به شوم

طنز نوشتن را دوست دارم

و از هجو سعی در گریزم ولی گاه در گردابش اسیرم

می شود قرآن و حدیث آورد و طنز هم نوشت

حرف مذهبی را با طنز هم می توان زد

می شود مخاطبت عام باشد،دیندار و بی دین

دوست دارم طنزم به ملاحت جمالزاده، به اختصار جلال ،به سوزندگی دکتر،به گلی کیومرث و.....باشد

و در این میان سید مهدی شجاعی و رضا امیرخانی را طور دیگر دوست دارم

از روزیکه نثر زیبای  رضا را خواندم باورم شد که یک مهندس مکانیک هم می تواند نویسنده بشود.آنقدر مثل های مکانیکی اش برایم شیرین بود که نگو.

اختلاط درونیات طنز و مذهب در سید مهدی مرا شیفته کرد

و تصمیم گرفتم سید مهدی بشوم

نه رضا بشوم

نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

تصمیم گرفتم خودم بشوم

و در این مسیر راهنمایی و نظرات شما را نیازمندم

یا حق