غلم

من غلام غلمم و غلم غلام من

غلم

من غلام غلمم و غلم غلام من

خسته ام یا رب

خسته ام یا رب ز دنیای بزرگ
بره ام، یارب در این دنیای گرگ

روزها رفت و من اما بی توام
با خودم درگیر اما بی خودم

کورسوهایم شده مشکی ناب
آرزوهایم شده نقش بر آب

دست هایم خالی و درخواست پر
آمده از فک من پایین موتور

روح شیطان کرده اندر من حلول
چون که قرآن می کند من را ملول

در نمازت سوی دیگر می شوم
گه شوم صاف گهی از بیخ خم

ختم قرآن می کنم بی معنی اش
با صدای عالی و عاری ز خش

گشته پینه روی پیشانی کلفت
ظاهر من با خداجویانت جفت

دکمه پیراهنم کرده خفه
ریش من گردیده همچون ملحفه

ذکر تسبیح است و تیپ مذهبی
لیکن اما مشکلم شرک خفی

کن رهان یارب مرا از این عذاب
بی توام اما تو ازمن بر متاب

دست من گیر و به سوی خود ببر
آبرویم را برای خود بخر

خلق را پیشم چو خار چشم کن
حرف مردم را برایم پشم کن

با خداجویان مرا هم سفره کن
چهره خودبینی ام را پاره کن

تو بمیرانم دوباره زنده کن
آدم خوبی در آن آینده کن

خادمم کن بهر خود اندر زمین
کن شهیدم سوی مسجد یا که مین

دست هایم را بگیر و بال ده
عشق خود را منجلی در قلب نه

بر زبان من  بنه ذکر جلی
عارفم کن شیعه آل علی

ح.ر::

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد